بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

باران دختر ناز مامان و بابا

باران و خانه تکانی

 باران عزیزم این متن رو خیلی خوشم اومد برای بعدنت میگذارم تا بخونی و بهش عمل کنی خیلی دوستت دارم عروسک قشنگم غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن دلت را بتکان اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت … دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد و تمام آن غم های بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت … حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟ خاطره، خاطره است باید باشد، باید بماند … کافی ست؟ نه، هنوز دلت خاک...
27 اسفند 1392

کاش کنارمون بودین

اینروزا دلم تنگه ...             از در و دیوار قلبم نم دلتنگی میباره                                             بگو که دستات هنوزم واسه من یه چتری داره             دستامو تنها گذاشتی تو نمیدونی چیه دردم                                                از همون لحظه که رفتی دیگه زندگی نکردم              خ...
27 اسفند 1392

تولد دوسالگی باران خانم

سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست آمدی و آسمان و زمین را برایم بهشت کردی تنها ستاره ی آسمان دلم تولدت مبارک   من عشق رادر تو        تو  را در دل     دل را در موقع  تپيدن       و تپيدن را به خاطر تو دوست دارم       من بهار را به خاطر شكوفه هايش       زندگي را به خاطر زيبايي هايش       و زيبايي را به خاطر تو دوست دارم     من دنيا را به خاطر خدايش       خدايي كه تو را خلق كرده دوست دارم ...
19 اسفند 1392

اندر احوالات بهمن ماه 92

دختر گلم در میدان امام از اون موقع به بعد هر وقت میگیم کجا بریم باران میگه : بیریم میدونٍ مام                                                                      اسب سوار شیم  بیتکو بیتکو کنیم                 &...
11 اسفند 1392

تولد دوسالگی باران جوون

سلام عزیز دلم دختر گلم بالاخره اومدم... دختر ناز نازی مامانی امسال به احترام فوت باباجوون تولدت خونوادگیت رو با تاخیر برگزار کردیم خدا رو شکر این روزا حال و احوال و روزگار خوبه خوبه اتفاقات خیلی خوبی برای مامانی افتاده و خدا رو شکر توی کار و درس و نظام مهندسی و ... خیلی خوب و موفق بودم اینم به خاطر کمکهای شما و باباییه  دستتون درد نکنه  سعی میکنم اتفاقات این چندوقته رو به روایت تصویر کم کم برات بگذارم تا دفتر خاطراتت ناقص نباشه عزیز دلم  حالا اولین پست رو برات میذارم که مربوط به تولدت توی مهدکودکه  دردونه مامانی خیلی بهت خوش گذشت و این تولد کنار خاله الی و دوستای مهدت برات خیلی جالب بود عکسها زیادن ولی من چندتای...
3 اسفند 1392
1